دانلود رمان رقص روی آتش از زهرا با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
لیلی اریایی دختر افسارگسیخته و سرکشی که شونزده ساله زمونه بدترین بازی ها رو براش رقم زده تبدیل به یاغی غیر قابل کنترل شده… درست شبی که با دوست صمیمیش تو یکی از مهمونی های شبانه ست اتفاقی میفته که زندگی لیلی رو برای همیشه عوض می کنه… چشم کهربایی قصه، با عطر مریمش، ایمان و صبر یک مرد رو به چالشی از جنس عشق دعوت می کنه…
خلاصه رمان رقص روی آتش
امیرعباس لیوان چای رو روی میز گذاشتم و پرونده رو امضا زدم. جرعه ای از چای نوشیدم..خسته بودم..از دیشب ستاد بودم و خودم رو با چای و کیک اشباع کرده بودم. نه حوصله غذا خوردن داشتم و نه اشتهایی برای خوردن… چشمام برای خواب التماس می کرد… باید چند ساعتی هم منتظر می موندم و بعد عازم خونه می شدم. از لیلی بی خبر بودم… بعد از روزی که امیرحسین رفت، اونقدر درگیر ستاد و کار بودم که نتونستم ببینمش… دیشب قبل از اینکه به ستاد بیام زنگ زده بود.
چند لحظه ای تلفنی صحبت کرده بودیم. دیگه هیچ خبری نداشتم. به صداش و انرژی اش نیاز داشتم… خواستم شماره اش رو بگیرم که اسمش روی صفحه نقش بست. تله پاتی داشتم نه؟ ایکون تماس رو وصل کردم و گفتم: -سلام عزیزم . -سلام جناب همسر..خوبی؟ جناب همسر گفتنش خیلی دلچسب بود… گفته بودم به انرژی اش نیاز دارم. -خوبم… تو خوبی؟ خندید: -عاالیم… کجایی عشقم؟ گردنم رو ماساژ دادم و گفتم: -هنوز ستادم… تو کجایی؟ سوالم رو با سوال جواب داد:
-امیرعباس نهار خوردی؟ انقباض معده ام یاداوری کرد که هیچ چیز نخوردم. -می خورم… وقت هست. چند لحظه سکوت کرد و گفت: -پس نخوردی… حتما بخوری ها باشه؟ خیله خب من باید برم امیر… کاری نداری؟ تماسش کمی مشکوک نبود؟ -نه مراقب خودت باش. -باشه… تو بیشتر… بوسیدمت اونم زیااااد. لبخندم رو حفظ کردم: -به خدا سپردمت . تماس رو قطع کردم و روی صندلی ام نشستم… فقط صداش برای بهتر شدن حالم کافی بود… اخ چه قدر نیاز داشتم عطرش رو از گردنش بو بکشم…