برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان شوق دیـدار pdf از parimah66 با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان parimah66 مـیباشـد
موضوع رمان :طنز/عاشقانه/کلکلی
خلاصه رمان شوق دیـدار
دختر داستان احساسات لطیف دخترونهشرو پشت
یک نقاب از جنس غرور و شیطنت پنهان کرده.
بُنیتا در یه جا که حتی فکرشرو هم نمـیکنیـد به یه پسر
برخـورد مـیکنه که اونجا تازه شروع ماجراست…
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان حاملگی اجباری
قسمت اول رمان شوق دیـدار
همـینطور که اینطرف اونطرفم رو مـیپاییـدم به بقـیه فش مـیـدادم و با خـودم مـیگفتم:
ای بابا چرا همهی مردا تـوی صف دستشویی زنانه هستند.
ولی من فرصت این فکرهارو نداشتم.
داشت مـیریخت.
فقط چرا همه با تعجب نگـاه مـیکنند؟!!
ولشون کن، حتما دیوونه شـدند.
پسر پشت سرم زد روی شونههام.
برگشتم!
وویی چه هولوییه.
به خـودم اومدم و با عصبانیت گفتم:
آقا تـوی صف ما هستیـد دیگـه چرا به من دست مـیزنیـد، دستترو بکش.
صورتش که از جیغ اولم جمع شـده بود با جمله آخرم رنگ تعجب گرفت.
وا!
مـگـه چی گفتم؟
آخیش راحت شـدما!
بازهم نگـاههای متعجب، ول کن آق…
چی؟!
دستشویی مردونه!؟
آره دیگ آدم تـوی شـهر غریب از کجا بدونه دستشویی مردونه زنونه کجاست و کی حال
داره به تابلوها نگـاه کنه. واال بخدا!
بدون هیچ تغییری تـوی حالتم از زیر نگـاه پر تمسخر اون پسر هولوعه کنار رفتم.
بشرا بازهم با حرص گفت:
بنیتا خاک تـو سرت، آخه بین یک عالمه مرد رفتی دستشویی؟! مـیـدونی اگر بنیامـین و باراد
بدونند چی مـیشـه؟!
با احتیاط و حرص و گفتم:
هیس. بشرا جان اگ تـو خفه شی نمـیفهمند. من با چه زبونی بگم که از عمد نبود؟!
با عصبانیت گفت:
یعنی تـو نفهمـیـدی اون همه مرد چرا اونجا هستند؟؟
با کـالفگی گفتم:
تـوروخدا ول کن و ساکت شو!هوف من چمـیـدونستم؟!
با مسخرگی و حرص گفت:
تـو از بدو تـولد خنگ بودی.
و بعد پاهاشرو محکم …
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید